چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن. آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لبق. لبیق. (منتهی الارب) : گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها بدل ندهم. فرخی. ، متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب: من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل همی فریفته بودی مرا به چرب سخن. فرخی. رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود
چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن. آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لَبِق. لَبیق. (منتهی الارب) : گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها بدل ندهم. فرخی. ، متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب: من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل همی فریفته بودی مرا به چرب سخن. فرخی. رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود
دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار کنار دریا جلگه، معتدل، مرطوب. آب آن از نهر مایده، محصول آنجا برنج و مرکبات و چای، شغل اهالی زراعت، راه آن شوسه است و 25 باب دکان و ماشین برنج کوبی و مالش چای دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به فهرست سفرنامۀ مازندران رابینو شود
دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار کنار دریا جلگه، معتدل، مرطوب. آب آن از نهر مایده، محصول آنجا برنج و مرکبات و چای، شغل اهالی زراعت، راه آن شوسه است و 25 باب دکان و ماشین برنج کوبی و مالش چای دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به فهرست سفرنامۀ مازندران رابینو شود